قوله تعالى: و لوْ ترى إذْ یتوفى الذین کفروا، جماعتى مفسران گفتند: این آیت در شأن کشتگان روز بدر آمده است که چون روى به مسلمانان نهادند بوقت جنگ، فریشتگان بر پشتهاى ایشان میزدند. مردى گفت یا رسول الله! رأیت بظهر ابى جهل مثل الشراک. بر پشت بو جهل نشان ضربتها دیدم هم چون دوال. فقال: ذاک ضرب الملائکة، رسول خدا گفت: آن ضرب فریشتگان بوده. و عن انس بن مالک قال: وقف رسول الله ص یوم بدر على القلیب، فقال: اى ابا جهل بن هشام و اى عتبة بن ربیعة و اى ولید بن عتبة و اى فلان بن فلان، بئس عشیرة النبی کنتم، و بئس بنو عم النبى کنتم، هل وجدتم ما وعد ربکم حقا. فقال عمر: بابى انت و امى یا رسول الله! هل یسمعون کلامک الساعة و قد جیفوا؟ قال: و الذى بعثنى بالحق، انهم یسمعون کما تسمع، و لکن لا یقدرون ان یجیبوا.
این خبر دلیل است که مرده در گور سخن زندگان شنود و از احوال ایشان خبر دارد. و مما یدل علیه ما روى عن ابى هریرة قال: ان اعمالکم تعرض على اقربائکم من قرنائکم فان رأوا خیرا فرحوا به و ان راوا شرا کرهوا، و انهم لیستجیرون المیت اذا اتاهم حتى ان الرجل لیسأل عن امراته تزوجت ام لا؟ و روى ان عادا لما اهلکها الله، قام فیهم نبیهم علیه السلام فقال: اى عاد! هل وجدتم ما وعد ربکم حقا؟ هل زلزلت اقدامکم و رجفت قلوبکم و سقت الاحقاف علیکم؟ و الذى نفسى بیده انهم لیسمعون مقالتى.
و گفتهاند این آیت عام است همه کافران را خواهد که بوقت قبض روح فریشتگان ایشان را زنند.
یضْربون وجوههمْ ما اقبل منهم، و أدْبارهمْ ما ادبر منهم، یضربون اجسادهم کلها. ابراهیم بر ملک الموت رسید گفت: یا ملک الموت! خواهم که ترا بینم بآن صورت که قبض روح کافران کنى. گفت یا ابراهیم: طاقت ندارى. گفت لا بد است.
پس خویشتن را بآن صورت فراوى نمود. شخصى را دید سیاه و تاریک بوى ناخوش از وى میدمد و مویهاى اندام وى بر پاى شده و جامه سیاه ناخوش پوشیده و دود و آتش از بینى و دهان وى بیرون مىآید. ابراهیم چون وى را دید وى را غشى رسید، چون بهوش باز آمد. ملک الموت با صورت خویشتن شده بود. گفت: یا ملک الموت آن بدبخت را اگر خود دیدن صورت تو عذاب وى بودى تمام بودى! و در خبر است که دو جانور بر کافر مسلط کنند بعد از مرگ، هر دو کر و نابینا و در دست هر یک عمودى از آهن گرم و او را بآن مىزنند تا بقیامت، نه چشم دارند که وى را بینند تا رحمة کنند و نه گوش دارند که آواز ناله وى بشنوند. و روا باشد که یتوفى فعل الله باشد که خداى بحقیقت خلق را میراند، چنان که گفت: الله یتوفى الْأنْفس حین موْتها. و آنکه الْملائکة ابتدا باشد و یضْربون خبر ابتدا. و قول او ظاهرتر است بدلیل قراءت شامى که «تتوفى» خواند بدو تا.
و ذوقوا عذاب الْحریق. قول اینجا مضمر است. اى و یقولون: و ذوقوا عذاب الْحریق. و عرب قول اضمار فراوان کند از بهر ظهور دلالت بر آن در سخن، و این در قرآن فراوان است، منها قوله: و إذْ یرْفع إبْراهیم الْقواعد من الْبیْت الى قوله: ربنا اى یقولان ربنا. و یتفکرون فی خلْق السماوات و الْأرْض ربنا اى و یقولون ربنا. و گفتهاند: این عذاب حریق عذاب دوزخ است. چنان که در آن آیت گفت: کلما نضجتْ جلودهمْ... الآیه.
ذلک اى هذا العذاب، بما قدمتْ أیْدیکمْ بما کسبتم و جئتم، و أن الله لیْس بظلام للْعبید فیاخذهم بغیر ذنب.
کدأْب آل فرْعوْن، فرعون درین آل داخل است. چنان که مصطفى ص در صلوات گفت: کما بارکت على ابراهیم.
کدأْب آل فرْعوْن اى کصنیع آل فرعون. و قیل محله نصب، اى یفعل الله بهم من الاهلاک و العذاب، کما فعل بآل فرعون. و الذین منْ قبْلهمْ، الضمیر یعود الى فرعون، و یحتمل ان یعود الى کفار قریش، و یجوز ان یرتفع بالابتداء و کفروا خبره. میگوید: و ایشان که پیش از ایشان بودند، چون قوم نوح و هود و صالح، کافر شدند بآیات خدا و معجزات انبیا. فأخذهم الله بذنوبهمْ عاقبهم علیها، إن الله قوی شدید الْعقاب لا یغلبه شىء.
ذلک اى هذا الاخذ بسبب بأن الله لمْ یک مغیرا مبدلا نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا یبدلوا، ما بأنْفسهمْ. این اهل مکهاند که خداى ایشان را نعمت داد، چنان که گفت: أطْعمهمْ منْ جوع و آمنهمْ منْ خوْف، و مصطفى را هم از ایشان بایشان فرستاد به پیغامبرى. چنان که گفت: لقدْ جاءکمْ رسول منْ أنْفسکمْ عزیز. ایشان آن نعمت بخویشتن بگردانیدند، بجاى شکر کفر نهادند، و شرک آوردند، تا رب العزة آن نعمت از ایشان بستد و بانصار داد، و امن ایشان بخوف بدل کرد تا روز بدر بایشان آن رفت که رفت. لمْ یک اصله یکون فحذفت الحرکة للجزم و حذف الواو لالتقاء الساکنین، و حذف النون لشبهه بحرف المد و اللین، لان کلمة الکون یکثر دورها لانه عام فى کل الاشیاء، و أن الله سمیع علیم.
کدأْب آل فرْعوْن و الذین منْ قبْلهمْ من کفار الامم، کذبوا بآیات ربهمْ، فأهْلکْناهمْ بذنوبهمْ بعضا بالرجفة، و بعضا بالخسف، و بعضا بالمسخ، و بعضا بالریح و بعضا بالماء. یحتمل ان الفعل فى قوله: کفروا بآیات الله لکفار قریش و کذبوا بآیات ربهمْ لآل فرعون. و الذین منْ قبْلهمْ فاعاد ذکرهم لما حیل بینهم و بین افعالهم بافعال غیرهم. و کل کانوا ظالمین اى کل قوم منهم کانوا کافرین.
میگوید هر که را هلاک کردیم، بستمکارى ایشان هلاک کردیم و ما از ستم پاکیم.
إن شر الدواب عنْد الله الذین کفروا. این آیت در شأن بنى عبد الدار آمد که در کفر و عداوت رسول خدا مصر بودند و سخت خصومت. رب العالمین گفت: فهمْ لا یوْمنون اى لا یومنون ابدا. هم چنان که قوم نوح را گفت: لنْ یوْمن منْ قوْمک إلا منْ قدْ آمن. و گفتهاند: در شأن یهود بنى قریظه آمد که عهدى با رسول خدا داشتند، نقض کردند و مشرکان مکه را بسلاح یارى دادند بر قتال، مصطفى ص و یاران، پس پشیمان شدند و عذر خواستند و گفتند: نسینا و اخطأنا، و دیگر باره با مصطفى عهد کردند و روز خندق باز پیمان بشکستند، دیگر بار نقض عهد کردند.
و کعب اشرف با جمعى یهود قریظه به مکه شدند و موافقت ایشان کردند بر مخالفت رسول خدا. اینست که گفت: الذین عاهدْت منْهمْ اى معهم، ثم ینْقضون عهْدهمْ فی کل مرة و همْ لا یتقون لا یخافون الله فى نقض العهد.
رب العالمین گفت: فإما تثْقفنهمْ فی الْحرْب اى تظفر بهم و تجدهم. این در آیت اول پیوسته است. میگوید: اکنون که ایشان نقض عهد کردند، هر گه که دستیابى بر ایشان، فشردْ بهمْ منْ خلْفهمْ اى افعل بهم من خلفهم، اى افعل بهم فعلا من التنکیل و العقوبة تفرق به جمع کل ناقض عهد، فیعتبروا بما فعلت بهولاء و لا ینقضون العهد. فذلک قوله جل و علا: لعلهمْ یذکرون اى یعتبرون.
و إما تخافن جالب این نون مشدد ماء زایده است، تقدیره و ان تخف. این خوف بمعنى علم است. یعنى و ان تعلمن منْ قوْم خیانة نقضا للعهد بدلیل یظهر لک کما ظهر من قریظة و النضیر، فانْبذْ إلیْهمْ یعنى انبذ الیهم اعلاما انک ناقض عهدهم، اذ هموا به، حتى تکون انت و هم سواء فى العلم بالنقض فلا یتوهموا بک الغدر، یعنى افعل بهم ما یفعلون.
إن الله لا یحب الْخائنین الناقضین للعهود. و فى الخبر لا دین لمن لا عهد له.
و لا یحْسبن الذین کفروا سبقوا اى لا تحسبن یا محمد، الذین کفروا فاتوا فانهم فى القبضة و ان طالت المدة. این در شأن قومى آمد از کافران که از حرب بدر بجسته بودند و به مکه باز شده، ترسیدند که ایشان را هلاک و عذاب رسد، پس چون ایشان را وقتى عذاب نرسید طاغى و یاغى گشتند. رب العالمین گفت: یا محمد لا تحسبنهم سبقوا بسلامتهم الآن، فانهم لا یعجزوننا و لا یفوتوننا فیما یستقبل من الاوقات.
شامى و حمزه و حفص، لا یحسبن بیا خوانند، یعنى لا یحسبن الذین کفروا انفسهم سابقین فایتین من عذابنا، و فیه وجه آخر، لا یحسبن، قیل المومنین الذین کفروا سبقوا. پس گفت: إنهمْ لا یعْجزون. قراءة عامه یعجزون بفتح نون است و اختیار آنست و در شواذ خواندهاند بکسر نون، فیکون المعنى انهم لا یعجزوننى، فحذفت النون الاولى لاجتماع النونین. و همچنین قراءت عامه قراء انهم بکسر الف است بر معنى ابتدا، اى انهم لا یعجزونى. ایشان مرا عاجز نیارند، و الاعجاز سلب القدرة، مگر شامى که وى انهم بفتح الف خواند و بدین قراءت لا صلة است و تقدیره و لا یحسبن الذین کفروا ان سبقوا انهم لا یعجزون.
و أعدوا لهمْ اى اعدوا ایها المومنون لهم، اى لنا قضى العهد و لجمیع الکفار، ما اسْتطعْتمْ ما سهل علیکم تحصیله، منْ قوة و هى ما یتقوى به فى الحرب من السلاح و الخیل و النفقة. و قال عکرمة هى الحصون. و عن عقبة بن عمران، ان النبى ص قال على المنبر: الا ان القوة الرمى، قالها ثلاثا،و قال ص ان الله یدخل بالسهم الواحد ثلاثة نفر الجنة: صانعه محتسبا فى صنعه الخیر، و الرامى به، و منبله.
و قال: ارموا و ارکبوا و ان ترموا احب الى من ان ترکبوا کل شىء یلهوا به الرجل باطل الا رمیه بقوسه و تادیبه فرسه و ملاعبته امراته فانهن من الحق، و من ترک الرمى بعد ما علمه رغبة عنه فانه نعمة ترکها، و قال کفرها.
و عن سلمة بن الاکوع قال: خرج رسول الله ص على قوم من اسلم یتناضلون، فقال: ارموا بنى اسماعیل فان اباکم کان رامیا، و انا مع بنى فلان لاحد الفریقین، فامسکوا بایدیهم، فقال، ما لهم، قالوا: و کیف نرمى و انت مع بنى فلان، قال: ارموا و انا معکم کلکم، و قال ص: من علم الرمى ثم ترکه فلیس منا او قد عصى.
و منْ رباط الْخیْل رباط مصدر است، تقول ربط یربط ربطا و رباطا و رابط یرابط مرابطا، و رباطا، و هو شد الخیل عام فى الذکور و الاناث.
قال النبى: من احتبس فرسا فى سبیل الله ایمانا بالله و تصدیقا بوعده فان شبعه و ریه و روثه و بوله فى میزانه یوم القیمة.
و عن جریر بن عبد الله قال: رأیت رسول الله ص یلوى ناصیة فرس باصبعه بیده و هو یقول: الخیل معقود بنواصیها الخیر الى یوم القیمة الاجر و الغنیمة.
ترْهبون اى تخوفون غایة التخویف به، اى بالاعداد. یعقوب ترهبون بتشدید خواند. میگوید: باین ساختن سلاح و آلات جنگ دشمن خداى را و دشمنان خود را مىترسانید، آن دشمنان که ایشان را مىشناسید و میدانید از مشرکان قریش و کفار عرب و یهود قریظه، و آخرین اى و ترهبون آخرین منْ دونهمْ لا تعلمونهم و قومى دیگر از دشمنان که شما ایشان را مىندانید و خدا ایشان را میداند و میشناسد. هم چنان که جایى دیگر گفت: و الله أعْلم بأعْدائکمْ.
ابن زید گفت: منافقاناند که با مسلمانان غزو میکردند و کلمت شهادت میگفتند و مسلمانان ایشان را نمیدانستند و از عداوت که در دل داشتند بىخبر بودند. ابن جریر گفت: هم الجن لان قوله: عدو الله و عدوکمْ یشتمل جمیع الاعداء من الآدمیین.
قومى گفتند: چنان نیکوتر که بیان آن نکنند بعد ازان که خداى گفت: لا تعْلمونهم الله یعْلمهمْ.
و ما تنْفقوا منْ شیْء من آلة و سلاح صفراء و بیضاء، فی سبیل الله، اى طاعة، یوف إلیْکمْ یخلف لکم فى العاجل و یوفر لکم اجره فى الآخرة، و أنْتمْ لا تظْلمون لا تنقصون من الثواب.
و إنْ جنحوا للسلْم بفتح سین قراءت عامه است و بکسر سین قراءت بو بکر تنها، و بمعنى هر دو یکسان است. الجنوح المیل الى الشیء، و الجنح الجزء من اللیل.
درین آیت شرط نهاد که آن گه که دشمن صلح جوید تو صلح جوى. جاى دیگر تفسیر کرد گفت: فلا تهنوا و تدْعوا إلى السلْم تو دشمن با صلح مخوان، اگر دشمن صلح جوید با صلح آى. قتاده گفت: این در ابتداء اسلام بود پس منسوخ گشت بآیت سیف. و قیل هى ثابتة لانها فى موادعة اهل الکتاب. فاجْنحْ لها، گفت: از بهر آنکه سلم مونث است و معنى السلم المصالحة، و توکلْ على الله اى فوض امرک الیه و اتخذه وکیلا، إنه هو السمیع الْعلیم.
و إنْ یریدوا أنْ یخْدعوک اى ان ارادوا باظهار الصلح خدیعتک، فإن حسْبک الله اى الذى یتولى کفایتک الله، هو الذی أیدک بنصْره یوم بدر، و بالْموْمنین یعنى الانصار. و ألف بیْن قلوبهمْ اى بین قلوب الاوس و الخزرج و هم الانصار جمعهم الله على الایمان و المودة بعد ان کانوا اشتاتا و جعلهم اخوانا بعد ان کانوا اعداء.
لوْ أنْفقْت ما فی الْأرْض جمیعا نصب على الحال، اى بلغ عداوتهم نهایة، لو انفق منفق فى اصلاح ذات بینهم ما فى الارض من الاموال لم یقدر على الاصلاح و الالفة و رفع الاحنة، و لکن الله ألف بیْنهمْ لان قلوبهم بیده یولفها کیف یشاء. معنى آنست که اگر هر چه در روى زمین مالست و نعمت تو هزینه کنى و بذل کنى تا میان اوس و خزرج و جز از آن از قبائل متعادى با یکدیگر از عرب که میان ایشان کارهاى عظیم قدیم بود از ثرات و احن، میگوید: اگر آن همه خرج کنى تا میان ایشان صلح دهى آن کینه و عداوت برگیرى نتوانى، و اسلام آن را همه بسترد و برگرفت، و ایشان را همه برادران کرد، تا میان ایشان نه عداوت ماند نه تنافر. رب العالمین خبر داد درین آیت که، آن همه من کردم بفضل و رحمت خویش.
إنه عزیز لا یمتنع علیه شىء حکیم علیم بما فعله.